تصویرسازی و اشعار کودکانه ویژه محرم

بسم الله الرحمن الرحیم

تصویرسازی‌ها و اشعار توسط فریده پروینیان انجام شده است.

قاسم ابن حسنم؛ نوه پیغمبرم

برگزیده و امین؛ یکه مردی راستین

قاسم ابن حسنم؛ یاور و یار حسین

که گرفتار شده؛ در میان مردمانی بی دین

حمله‌ور شد قاسم؛ سوی دشمن به خدا

و شجاع بود و نترس؛ دشمنانش رو سیاه

 

غنچه ناز مادر؛ بخواب علی اصغر

وقت خوابت رسیده؛ بخواب تو نور دیده

تو دشت کربلائیم؛ میون خیمه‌هایم

لالا لالایی لالا؛ لایی لایی لالالا

 

میباره مثل بارون؛ یه عالمه ستاره

فرشته‌های زیبا؛ میان پایین دوباره

اینجا توی کربلا؛ فردا میشه عاشورا

پر میشه از لاله‌ها؛ لالا لالا لالا لا

 

برات میخواد بابایی؛ یه جرعه آب و مادر

رو دست بابا میشی؛ مثل یه غنچه پر پر

مثل پرنده فردا؛ از توی دست بابا

پر میزنی میپری؛ میون آسمون‌ها

لالایی لایی لالا؛ علی اصغر لالا

لالایی لایی لالا؛ نوگل پر پر لالا

 

فرزند پاک زهرا؛ رقیه در کربلا

نشسته تو خیمه‌ها؛ تشنه و خسته، تنها

آب فرات میخواست که؛ رقیه سیراب بشه

ببوسه صورتش رو؛ سرحال و شاداب بشه

دشمنای بی ایمان؛ می بستن راه اونو

نمی‌گذاشتن رد بشه؛ این آب مهربونو

صدای گریه ی آب؛ تو کربلا پیچیده

آب فرات ز غصه؛ جون به لبش رسیده

می‌گفت خدا خدایا؛ کاشکی نمی‌شدم آب

وقتی رقیه هستش؛ تشنه آب و بی تاب

 

رقیه توی خیمه؛ تشنه و بی تاب شده

برادر کوچولوش؛ خسته و بی خواب شده

صدا می‌زد عمو جان؛ حسابی تشنه هستم؛ یه مَشک پر آب بیار

علی اصغر، عمو؛ هی می‌گیره بهونه؛ می‌دونم که آب می‌خواد؛ از تشنگی بی جونه

با مهربونی عمو؛ رقیه را بغل کرد

دست می‌کشید رو سرش؛ وقتی نگاهش می‌کرد

رقیه جان عزیزم؛ عمو فدای چشمات

کمی که تو صبر کنی؛ آب میارم من برات

عمو که مشکو برداشت؛ رسید کنار فرات

آب فرات جاری بود؛ مشکو تو آبش گذاشت

عمو می‌خواست که آبو؛ هر طوریه بیاره

با خود می‌گفت رقیه؛ حالا چشم انتظاره

دشمن زشت و بی دین؛ یه تیر زدش به مشکه

آب تو مشت خالی شد؛ چشم عمو پر اشکه

شهید کردن عمو رو؛ دشمنای بی ایمان

حالا رقیه دیگه؛ غمگین بی عمو جان

تشنه علی اصغر؛ توی بغل باباست

ساکتو بی صدا شد؛ روحش تو آسمان‌هاست

لالا لالا لالایی؛ علی اصغر لالا

جسم کوچیکت حالا؛ خوابیده در کربلا

 

روی درخت نشسته؛ مرغکی زار و خسته

نمی‌خونه آوازی؛ انگار پراش و بسته

لیلی نگاه می‌کنه؛ دلش می‌سوزه واسش

میذاره دونه و آب؛ کنار گل تو کاسش

ای مرغ پَر طلایی؛ تو از کجا می‌آیی

چرا نشستی غمگین؛ بگو خبر چی داری؟

مرغه میگه به لیلی؛ میام من از کربلا

تشنه و خسته، تنها؛ رقیه بودش آنجا

آب فرات می‌خواست که؛ رقیه سیراب بشه

ببوسه صورتش رو؛ سرحال و شاداب بشه

دشمنای بی ایمان؛ می‌بستن راه اونو

نمی‌ذاشتن رد بشه؛ این آب مهربونو

صدای گریه ی آب؛ تو کربلا پیچیده

آب فرات ز غصه؛ جون به لبش رسیده

می گفت خدا خدایا؛ کاشکی نمی‌شدم آب

وقتی رقیه هستش؛ تشنه آب و بی تاب

لیلی با بغض گلو؛ از خدا کرد آرزو

آب ببره برای؛ رقیه کوچولو

تو شبی پر ستاره؛ با لیوانی پر از آب

لیلی بودش کنار؛ رقیه مثل مهتاب

نشسته بود رقیه؛ رو دامن مادرش

حضرت زهرا بودش؛ مادرشو همدمش

با لیلی مهربون بود؛ حضرت زهرا خیلی

رقیه لبخند می‌زد؛ به روی ماه لیلی

 

با آه و سوز و گریه؛ می‌گفت خدا خدایا

دلش تنگه برای آغوش گرم بابا

صدای گریه ی اون؛ تو آسمون پیچیده

فرشته‌ها می‌گفتند؛ رقیه نور دیده

نداره عمه زینب؛ طاقت گریه‌هاتو

گریه نکن رقیه؛ می‌بینی تو باباتو

 

یک دفعه دید که بابا؛ میون تاجی از نور

با شادی و با لبخند؛ پیدا شدش اون از دور

 

تو آغوش بابایی؛ نشست رقیه خندان

بوسه می‌زد به رویش؛ بابایی مهربان

دستای اون تو دست؛ بابا بودش که رفتن

میون باغی از گُل؛ کنار هم نشستن

۱۴۰۰/۷/۱۰ ،۱۱:۰۱:۴۸ +۰۰:۰۰مهر ۱ام, ۱۴۰۰|